خنده بازار
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان <خنده بازار > خنده بازار و آدرس livefun.LoxBlog.Com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها، من بالاترین نمره رو گرفتم. می گه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..

 

تو عروسي نشسته بودم يه بچه 3 ، 4 ساله اومد يک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زير ميز، چند ثانيه بعد ديدم دوباره آوردش، اين دفعه پرتش کردم يه جاي دور ديدم دوباره آورد!! مي خواستم اين بار خيلي دور بندازمش که بغل دستيم بهم گفت آقا اين بچس سگ نيست! طرف باباي بچه بود!!

 

سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!

 

اعتراف ميکنم راهنمايي که بودم به شدت جو گير بودم، همسايگيمون يه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز ميومد و جلو در خونش سر و صدا راه مينداخت، خيلي دلم واسه خانومه ميسوخت. يه روز که طرف اومده بود عربده کشي، تصميم گرفتم که برم و جلوش در بيام. رفتم تو کوچه و گفتم آهاي چيکارش داري؟ يارو يه نگاه بهم انداخت و يه پوزخندي زد و به کارش ادمه داد، منم سه پيچش شدم، وقتي ديد من بيخيالش نميشم گفت اصلا تو چيکارشي؟ منم جوگير، گفتم لعنتي زنمه!!

 

احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!

 

اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه‌ام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!

 

اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری می‌شستم جلوي تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!

 

وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من 5 روز تو شوک بودم!!

 

اعترافِ عموم: روز تولد 19سالگيم خودم يادم نبود، اومدم خونه ديدم در قفله چراغ ها هم خاموشه، يه باد گنده اي ول دادم وسط خونه كه انقد صداش بلند بود خودم جا خوردم، بعد چراغ ها رو كه روشن كردم ديدم دوستام وسط سالن با كلاه بوقي و برف شادي افتادن كف سالن هي ميخندن بعد يكسري هم سرخ شدن ميگن تولد تولدِت مبارك... كيكم از دست يكي از دوستام افتاد وسط سالن، خلاصه شب به ياد ماندني شد!!

 

اعتراف می‌کنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که خوابش سنگین شده دستشو می‌کردم تو دماغم!!

 

 

اعتراف ميكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه ميپوشيديم ميرفتيم گدايي با درامدش بستني ميگرفتيم كه همسايمون مارو لو داد و كتك خورديم!!

 

اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت!!

 

اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده...!!

 

 

به مامانم می‌گم می‌خوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ می‌گه برو... برو مستقل شو... برو ایدز بگیر.......!!!

 

[ چهار شنبه 1 آذر 1390برچسب:, ] [ 11:29 ] [ نیلوفر ]

[ چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, ] [ 20:42 ] [ نیلوفر ]

جدول : کسی که نیاکانش علاف باشند را گویند

Saturday : روز جهانی ساطور

Freezer side by side: کسیکه کنار هرکی میشینه، زر مفت میزنه

کراچی : پس تکلیف ناشنوایان چه میشود ؟

سه‌پایه : ۳ تا آدم باحال که همیشه پایه هر حرکتی‌ هستند

وانت : اینترنت آزاد و بدون ف*ی*ل-تر

Category: این گربه کدوم گوریه؟

Morphine: باید بیشتر فین کنی

Keyboard: چه کسی برنده شد؟

MissCall: دختر نا بالغ را گویند

Freezer: حرف مفت

Already: گند زدی به همش رفت !

نلسون ماندلا:نلسون اون وسط گیر کرده

کته ماست : آن گربه مال ماست

مشروبات : روبات مشهد رفته

نرگس : موجود مذکری که مرتب حدس می زند

کدبانو: دختر خانمی مجرب در نقشه کشی با نرم افزار اتوکد

چهار محال بختیاری : ممکن نیست عدد ۴ برای شما شانس بیاورد

کالسکه: هنگامی که یک اصفهانی یک میوه ی کال میخورد

جاسبی : فقط باش

مورچه خوار : خواهر مورچه. فحشی که موریانه ها به هم می دهند

سوغاتی : بسیار عصبانی

عجبشیر : احساس رضایت از مطبوع بودن شیر

پدافند : پس گفتی دافن؟

مانیکور پدیکور : دو برادر نابینا به نام مانی و پدرام

کولر:زمانی که یک لر به مکانی رفته باشد و بین ما نباشد

کامران : راننده کامیون

مهران : شخصی که در هوای مه آلود رانندگی می کند

روبوسی : پارچه ای که روی بوس می کشند

پهناور : کسی که مدفوع گاو می آورد

Superman : مرد بقال !

کنتس : به اصفهانی یعنی این سیگار کنت است

شاطر : کسی که در خرابکاری استاد است!

بیگلی بیگلی : پدربزرگ بروسلی، بزرگ خاندان لی‌

پسمانده : پ نه پ رفته!

Diamond Ring : داییمون زنگ زد

مناجات : انواع و اقسام مونا

کره حیوانی : بیچاره ناشنواست

انبر : داروی برطرف کننده اسهال!

کلکته : بین گربه ها کل افتاده

خاموش : موش نپخته

شیاف : او خاموشه (She Off)f  

مزدور : نوعی موز که در مناطق دور می روید

دیپلماتیک : فرد دیپلمه ای که ماتیک زده

واویلا : ویلایی که درش به روی همه باز است

چاقو ضامن دار : در شیراز، به شخص فربه‌ای که یکی‌ از اهالی محل ضمانتش را کند گویند

جنسیتی : شهر ارواح

گوگولی : فرزند بروس لی و گوگوش!

مکار : کسی که تخصص اپل دارد

 

 

[ یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:, ] [ 16:42 ] [ نیلوفر ]

                                                                              لحظه های سخته تنها ماندنم

با تو یك دنیا قشنگی می شود

با تو حتی خوابهای تلخ من

یك بغل رویای رنگی می شود

هیچ می دانی دلم این روزها

بی تو دائم بی قراری می كند؟

عصر بغض آلود و خیس جمعه ها

در فراقت سخت زاری می كند؟

نامه های هر شبم را خوانده ای؟

نامه ای از لحظه های انتظار

از میان كوچه های تنگ دل

نامه ای از باغ سیب بی بهار

آسمان هم باز باریدن گرفت

می نوازد چنگ باران را خدا

بوی خوب خاك و عطر یاد تو

می كشد تا شهر رویایت مرا

كاش در این لحظه های تلخ درد

شانه هایت تكیه گاه گریه بود

كاش لبخند قشنگت از دلم

غصه های كهنه اش را می ربود

چشمهای خیس من در یك امید

قلب من در آرزوی وصل توست

سوخت باغ هستی ام در این خزان

خوب می دانم بهاران فصل توست

عاشقت خواهم ماند

 بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت

بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد

 بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست

 بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد

بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد

[ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, ] [ 13:6 ] [ نیلوفر ]

 

 

 • ترم اول(ترم جو گیریدگی):

الو سلام مامانی. منم هوشنگ. 
وایمامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه. وای خدا خوابگاه روبگو. 
وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه هاو دانشمندای این مملکت توش خوابیدن
و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشونزده؛ تنم مور مور میشه... 
راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که شبیهبوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه. 
دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بویعلم و دانشس! 
لامصب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!! 
پریشب یکی از بچه ها به خاطرOver Dose از دانش رفت بخش مسمویت بیمارستان!

 

• ترم دوم (ترم عاشق شدگی): 
آه ای مریم. ای عشق من. همه زندگی من
می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی
می خواهمت با تمام وجود عزیزم
همه پول و سرمایه من متعلق به توست
بدون تو این دنیا رو نمی خوام. کی میشه این درس من تموم شه تا بیام باهات ازدواج کنم ... 
امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس می درخشیدی تماشا می کردم



• 
ترم سوم (ترم افسردگی):
الو مامانسلام. 
مریم منو ول کرد و گذاشت رفت! 
مامان جون افسرده شدم آخه اولین عشقمبود حالا هم دارم میمیرم از غصه. 
ای خدا بیا منو بکش و راحتم کن. 
مامان مناین زندگی رو نمی خوام ... 
دیگه خسته شدم از دنیای وانفسا

ترم چهارم (ترم زرنگ شدگی): 
الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟ 
منم پژمان! کجایی نفس؟ نیستی؟ 
دلم تنگ شده واست. گنجشک کوچولوی من. بیا ببینمت قربونت برم ... 
مهشید جون من پشت خطی دارم. مامانمه. بعداً بهت زنگ میزنم 
الو به به سلام چطوری ندا جون؟ 
آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم
پیرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟ 
به خدا منم دلم یه ذره شده واست
باشه عزیزم فردا ساعت 11 پارک پشت دانشکده دارو...


• 
ترم پنجم (ترم مشروطه گی): 
الو سلام استاد
قربون بچه ات! دارم مشروط میشم، 2 نمره بهم بده
به خدا دیشب بابابم سکته کرد، مرد
مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آی سی یو بستریه
منم ضربه روحی خوردم شدید، دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم نمیاد ... 
اگه این مورد مشروط پشروطه ما اوکی بشه قول میدم جبران کنم ... 


• 
ترم ششم (ترم ولخرجیدگی) : 
الو مامان من خونه می خوام
راستی اون 50 تومنی که 3 روز پیش فرستادی تموم شد
دوباره بفرست. خرج پروژه ام شد!!! 

• 
ترم هفتم (ترم پاتوقیده گی): 
خودتون دیگه سیر تا پیازشو حدس بزنین دیگه ... 

• 
ترم هشتم (ترم فارغ التحصیلگی): 
الو سلام خانم
واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم
فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا ... 
ای وای بر من؛ کی میره اینهمه راهــــو

[ دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, ] [ 10:11 ] [ نیلوفر ]

سلام خوبین همه؟ اپ امروزمو میخوام چند تا عکس خنده دار بذارم البته همین الان بگم که بعضیاش جدید نیس خودم چند تاشو تو سالی تاک دیدم چند تاشم نمیدونم کجا دیدم مهم اینه که من ازشون خوشم اومد. همشم از سایتی گرفتم که ادرسش پایین عکسا نوشته. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد

 

 

 

 

[ سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, ] [ 22:12 ] [ نیلوفر ]


    وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچاره به این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!!


    وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش د
لش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟

     
    وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه بابا داشت جمش می کردن!! اینا همش واسه جلب توجه دیگه!!! اینا دنیا و آخرت ندارن که!!!


    وقتی یه پسر تیپ میزنه: چه پسر خوش پوشیه…هزار ماشاا… چه تیپی داره… میمیرن واسش دخترا

    
   

    وقتی یه دختر از دار دنیا یه دونه دوست پسر  داره : چی بگم والا!!! حجب و حیا دیگه جا نداره تو این مملکت!! دیدیش … بزا دهنم بسته باشه…

     
    وقتی یه پسر ۱۰ تا دوست دختر داره : بزنم به تخته اینقدر خاطر خواه داره، خدا وکیلی بهترین دخترا میرن طرفش… ولش نمی کنن که…

     


         وقتی یه آقای محترم!!! خیابون رو با پیست اتومبیلرانی اشتباه می گیره : لامذهب عجب دست فرمونی داره…

     
    وقتی یه خانم مثلاً یادش بره راهنما بزنه: ترمز وسطیه…. بابا برو آشپزخونه قرمه سبزیتو بپز!!! والااااااا

    


    وقتی بچه خوب تربیت شده باشه: میبینی؟ بچه ام مثل باباشه، اصلا موفقیت تو خونواده ما ارثیه


    وقتی بچه تو یه درس نمره اش بشه ۷۵/۱۹: بله دیگه! خانم یا پی قر و فرشه یا با این دوست موستاش در حال فک زدن و ولگردیه

    
     

    وقتی تو یه جمع ، آقا پسری سر و زبون دار داره مجلس رو گرم می کنه: هزار ماشالا!!!!!!! روابط عمومیش بیسته؟؟؟!!!

     

    شرایط بالا برای یه دختر: اوه ! اوه! دختره لوده سبک!!! خانم باش

    

    نظر مادر شوهر در اول زندگی: میبینی شانس ما رو ؟ دختره فقط ۲۰ میلیون جهیزیه آورده ، نمی دونم این پسره شیفته چی این عفریته شد!!!

              باز هم همون مادر شوهر: دیگه چی می خواد؟ گل پسرم یه خونه ۴۰ متری تو نقطه صفر مرزی داره، از خداشم باشه ..

 

    
 

[ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, ] [ 13:15 ] [ نیلوفر ]

سلام بر تو

میدونم که صدامو شناختی‌ پس خودمو معرفی‌ نمیکنم

شایدم نشناختی، منم غضنفر

...

آااه ‌ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و قلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع می‌کنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟

امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل‌ نه صد دل‌ من را عاشق خودت کردی. یادت می‌‌آید؟

ای بابا عجب گیجی هستی‌، یادت نمی‌آید؟

 

خیلی‌ خنگی ، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت می‌کردم. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی‌ از دست من ناراحت شدی. ولی‌ با عشق و علاقه به طرف من آمدی. خیلی‌ محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی‌. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی‌ عاشقت شدم.

از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس می‌‌ایستادم تا تورا ببینم، ولی‌ هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی‌ بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم.

یک قاب عکس خالی‌ روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم "عشقم" هروقت آن را میبینم به تو فکر می‌کنم و تصویرتو را به ذهن می‌‌آورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به قاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی‌؟

راستی‌ این شماره‌ای که به من دادی خیلی‌ به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد‌ دل‌ می‌کنم و تو هم هی‌ میگی‌ "مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی‌باشد" من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مگه نه!؟

یه چیزی بهت میگم ولی‌ ناراحت نشی‌، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟

ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟

ولی‌ میدونم یکی‌ از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من.
 یه روزی میام خواستگاریت، می‌خوام خیلی‌ گرم و صمیمی‌ باباتو ببوسم و چندتا
شوخی‌ دستی‌ هم باهاش می‌کنم که حسابی‌ اول زندگی‌ باهم رفیق بشیم، راستی‌ کلهٔ بابات مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی‌ بهش بگو خیلی‌ طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه!

چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فکر بد نکن! دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی گیر کردم گل‌ رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی‌ خوشگل تر بود ولی‌ چیکار کنم که بیخ ریش خودمی.

راستی‌ من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی‌ درست کنی‌ حواست باشه، بی‌ نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از کی خوردی!!!

خلاصه اینکه بی‌ قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!

بی‌ تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول می‌گشتم

غضنفر تو;

 

[ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, ] [ 13:10 ] [ نیلوفر ]

پس از 9 ماه ورجه وورجه متولد شدم !

 

یک سالگی : در حالیکه عمویم من را بالا و پایین می‌انداخت و هی می‌گفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد !

چهارسالگی : در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم و در حالیکه او گریه می‌کرد ، من می‌خندیدم ! نمی‌دانم چرا ؟!

 

هفت سالگی : پا به کلاس اول گذاشتم و در آنجا نوشتن جملاتی از قبیل آن مرد آمد ، آن مرد با BMW آمد !!!! را یاد گرفتم !

نه سالگی در حین فوتبال توی کوچه شیشه همسایه را شکستم ولی انداختم پای !!! پسز همسایه دیگرمان ! بنده خدا سر شب یک کتک مفصل از باباش خورد تا دیگر او باشد که شیشه همسایه را نشکند و بعدش هم دروغکی اصرار کند که من نبودم پسر همسایه بود که الکی انداخت پای من !!!

دوازده سالگی : به دوره راهنمایی و یک مدرسه جدید وارد شدم در حالی که من هنوز به اخلاق ناظم آنجا آشنا نشده بودم ولی ناظم آنجا کاملا به اخلاق من آشنا شده بود و به همین خاطر چندین و چند منفی انضباط گرفتم ! البته به محض اینکه به اخلاق ایشان آشنا شدم چند پلاستیک پفک در لوله اگزوز ماشینش فرو کردم !

هجده سالگی : در این سال من هیچ درسی برای کنکور نخواندم ولی در رشته ی میخ کج کنی واحد بوقمنچزآباد ( البته یکی از شعب توابع روستاهای بوقمنچزآباد ) قبول شدم !!

بیست و چهار سالگی : در این سال دانشگاه به اصرار مدرک کاردانی‌ام را که هنوز نیمی‌از واحدهایش مانده بود تا پاس شود ، به من داد !!!!

بیست و شش سالگی : رفتم زن بگیرم گفتند باید یک شغل پردرآمد داشته باشی . رفتم یک شغل پردرآمد داشته باشم ، گفتند باید سابقه کار داشته باشی . رفتم دنبال سابقه کار که در نهایت سابقه کار به من گفت : بی خیال زن گرفتن !!!

سی و سه سالگی : بالاخره با یکی مثل خودمون که در ترشی قرار داشت ! قرار مدارهای ازدواج و خواستگاری و عقد و بله برون و ... رو گذاشتیم !

چهل و یک سالگی : در این سال گل پسر بابا که می‌خواست بره کلاس اول ، دوتا پاشو کرده بود تو یه کفش که لوازم التحریر دارا و سارا می‌خوام بردمش لوازم التحریری تا انتخاب کنه !

شصت و شش سالگی : تمام دندانهایم را کشیده بودم و حالا باید دندان مصنوعی می‌خریدم . به علت اینکه حقوق بازنشستگی ما اجازه خریدن دندان مصنوعی صفر کیلومتر !!! را نمی‌داد ، دندان مصنوعی پدربزرگ همکلاسی سابقم رو که تازه به رحمت خدا رفته بود !!! برای حداکثر بیست سال اجاره کردم .معلوم بود که این دندان مصنوعی ها یک بار هم مسواک نخورده ولی خوبیش این بود که حداقل شب ها یک لیوان آب یخ بالای سرم بود !

هفتاد و هشت سالگی : به علت سن بالای من و همسرم ، پسرانمان ( بخوانید عروسهایمان ) ما را به خانه هایشان راه نمی‌دادند

هشتاد و پنج سالگی : بلافاصله بعد از خوردن یک کله پاچه ی درست و حسابی دندان مصنوعی ها را به ورثه دادم تا دندانهایش را بین خودشان تقسیم کنند !

نود سالگی : همه فامیل در مورد اینکه من این همه عمر کرده بودم ، زیادی حرف می‌زدند و فردای همین حرفهای زیادی بود که به طور نا بهنگامی ‌خدا بیامرز شدم !!!

[ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, ] [ 13:6 ] [ نیلوفر ]

 

[ سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, ] [ 21:54 ] [ نیلوفر ]

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سلام به وبلاگ من خوش اومدین اگه خوشتون اومد از وبم نظر بدین ممنون
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 232
بازدید کل : 8193
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1

كدهای جاوا وبلاگ




<-PollName->

<-PollItems->

www.000.com

www.00000000000000000000000000.com